خانمی باهمسرش گفت این چنین
کای وجودت مایه ی فخرزمین
ای که هستی همسری بس ایده آل
خواهشی دارم...مکن قال ومقال
هفت سین تازه ای خواهم زتو
غیرخرج عیدوغیرازرخت نو
"سین"یک سیاره ای نامش پراید
تابرانم مثل برق ومثل باد
"سین"دوم سینه ریزی پرنگین
تاپردهوش ازسرعمه شهین
"سین"سوم یک سفرسوی فرنگ
دیدن نادیده های رنگ ورنگ
"سین"چارم ساعتی شیک وقشنگ
تاکه گویم هست سوغات فرنگ
"سین پنجم سمع دستورات من
تاببالم من به خود درانجمن
....
آنگه آن بانوکمی اندیشه کرد
رندی و دوزی وکلک راپیشه کرد
گفت بانازوکرشمه آن عیال
من دو"سین"کم دارم ای نیکوخصال
....
گفت شویش:من کنون یاری کنم
باعیال خویش همکاری کنم
"سین ششم سنگ قبری بهرمن
تازمن عبرت بگیردمردوزن
"سین هفتم سوره ی الحمدخوان...
بعدمرگم بهرشوی بی زبان...
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:هفت سین, توسط ashkan khosravi |